او، اویی که دیگر او نبود به قلم رویا یزدانپور
پارت بیست و ششم :
فصل هشتم
به سرعت در راهرویی که سکوت بود و سکوت قدم برداشته و سمت اتاقی رفتم که تمام آرامش این روزهایم را گرفته و تمام نمیکرد این حسهای یکهویی و نابهجا را. نمیدانستم چه ساعتی از نیمه شب است اما رفتم، بیخبر، فکری جز اینکه بروم و باز هوار شوم روی سرش، نداشتم. هم خودم و هم صدا و غرور بازماندهام را بر سر دختری که برایش جز بازیچهای نبودم. و او حالا آمدهبود، با این حال آمدهبود
مطالعهی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۸۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
رویا یزدانپور | نویسنده رمان
خودت چی فکر میکنی عزیزم؟😉 از دید یاشار میبینی یا خودت؟ دارم میذارم تا اخر این فصل رو . دارم ویرایش میکنم. دیر شد چون درگیر درسا و امتحاناتم
۱ سال پیشایلما
00از دیدخودم میگم ک دارن نقش بازی میکنن امشب ازنگاهاشون متوجه شدم؟؟آره الان برام اومدپارتا خسته نباشی مثل همیشه عالی 😍
۱ سال پیشرویا یزدانپور | نویسنده رمان
عزیزدلم خواهش میکنم . به دلت خوش بشینه. زیاد حرصشونو نخوری🤭
۱ سال پیشرویا یزدانپور | نویسنده رمان
کدوم نگاهاشون؟ خب اگه دارن نقش بازی میکنن چیمیشه؟ بده؟ خوبه؟ یاشار که داره ازدواج میکنه🤔
۱ سال پیشایلما
00همون موقع ک یاشاربادفترخاطره رفتش بیمارستان بنظرم ک اینجوری اومداگه درسته واقعابده .خب ازدواج وبهم میزنه کاری نداره ک😁
۱ سال پیشرویا یزدانپور | نویسنده رمان
بهمش بزنیم؟🤔😍🤭
۱ سال پیشرویا یزدانپور | نویسنده رمان
یکی خیانت رو نگاه به یکی دیگه میدونه ولی یکی هم تا با کسی همخواب نشه کارش رو خیانت تلقی نمیکنه. یاشار قصهی ماهم با وجود مهسا و راه دادن بهش، کارش رو خیانت نمیدونه
۱ سال پیشرزا
00اینکه فقط ذکر شده ناز گل تو فضای مجازی می گشته دلیل بر خیانت نیست چون چیز واضحی توضیح داده نشده واونجا که یاسر به مادرش گفت باید از ناز گل حلالیت طلب کنی پس بقیه ش چی شد نامفهوم بود اخرش
۱ سال پیشرویا یزدانپور | نویسنده رمان
بله عزیزم همه چیز با پیش رفتن توی سیر داستان رو متوجه میشیم کم کم و اینکه خیانت برای هرکس یه معنی میده. خیانت از دید هرکسی متفاوته
۱ سال پیش
ایلما
01ینی حامی ونازگل دارن نقش بازی میکنن یاوقعا هم ودوسدارن اینجور ک معلومه خیلی ظلم شده درحق یاشار.رویاجون قبلا چندتا پارت باهم میزاشتی خیلی خوب بود😁