پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۳۱۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

-آره؛ یک مردِ جوون بود. حول و حوش بیست و پنج بیست و شش سال داشت. قد بلند، چهارشونه با اندامِ ورزشی. یک روز که سر کلاس بودیم، دیدم گیلدا از پنجره زل زده بیرون. ازش پرسیدم به چی نگاه می‌کنی، به حیاط اشاره کرد و گفت اون مَرده هرروز من رو تعقیب می‌کنه. به مامانم گفتم ولی بهم انگ دیوونگی زد. الانم مجبورم می‌کنه داروهای اعصاب و روان بخورم. برای همین از ترسش دیگه نگفتم این مرده دنبالمه. بذار فکر ک

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.