پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۳۱۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

از مدرسه که برمی‌گشت خونه، رنگ به رو نداشت. یه‌بار پا پیچش شدم و ازش پرسیدم چته؟ اونم اولش یکم دست دست کرد. بعد گفت یک مرد هرروز صبح از در خونه تا مدرسه تعقیبش می‌کنه. عصری هم از مدرسه تا خونه دنبالش میاد. اوایل بهش بی‌اهمیت بوده. فکر می‌کرده پسره ازش خوشش میاد و تعقیبش می‌کنه ببینه کجا زندگی می‌کنه تا بیاد خواستگاریش. ولی رفته رفته از پسره ترسیده. می‌گفت هرروز یک لباس می‌پوشیده. هودی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.