طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۱۲۶۹ روز پیش
بهزاد با استیصال جواب داد:« اگر راهی بود میموندم. اما چارهای ندارم!»
- آخه این چه سفریه که هیچیش معلوم نیست؟ حداقل واسه من یه دلیل قانع کننده بیارید؛ کجا و چرا دارین میرین؟
حجم سنگین بغض، گلوی بهزاد را میفشرد و راه نفسش را تنگ کرده بود؛ به سرفه افتاد و سرفههای پی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
...
40متنفرم از این افکار و عقاید قدیمی ک نمیزارن دختر و پسر خوب همو بشناسن واقعا جای تاسف داره ک بجای پیشرفت در افکارمون هی انو پرورش میدیم و باعث میشم احساسات دخترا و پسرامون زنده به گور شَن👊☹️😒😒😒💔
۴ سال پیشنرگس
10جون من اینا باهم عروسی نکننا😑دوتاشون بدبخت میشن
۴ سال پیشهستی
10خیلی رمان قشنگه دلم میخواد بدونم چه بلایی سره نسیم و مهدها و پری میاد😕:-)
۴ سال پیشآرام
20تیانا جون داداش پری عاشق نسیم ِ قرار بود نسیم ی غلطای کنه که محسن نره خواستگاری
۴ سال پیشتیانا
20بچه ها شما میدونید چرا محسن از ازدواج با نسیم منصرف شد۱ لطفا بگین
۴ سال پیشنفس
110این مادر سپهر از الان داره مادر شوهر بازی دار میاره بیچاره نسیم خودشو تو چاه انداخت 😑
۴ سال پیش*^*^*
۱۶ ساله 70ببینید یه تصمیم از طرف یه نفر زندگی چند نفر تحت شعاع قرار داد پریدخت مهران نسیم سپهر محسن و... ممنون نویسنده جون رمانتون خیلی قابل درک هستش
۴ سال پیشرهایی
120نسیم داره خودشو بدبخت میکنه 😕
۴ سال پیش
دخترکعاشق
۱۳ ساله 00وا مادر سپهر مقیده؟😐خو شایدپسرش بخواد که با همسر آیندش تنها باشه مثل بقیه عروس دومادا اونوقت مادر نسیم میگه مقیده اینام یه چیزیشون میشا خداکنه یه معجزه ای پیش بیاد که این دوتا با هم ازدواج نکنن