پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۲۷۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه





-چرا طاها نیومد؟ نزدیک هشته!
سؤالِ توی ذهنش را فاطمه بلند پرسید:
-شیدا خاله! طاها جایی می‌خواست بره؟
سرش را بالا انداخت:
-نه! البته رفت دعوامون شد چیزی نگفت.
-خب یه زنگ بزن ببین کجاست. بیاد شام بخوریم ما بریم‌. ناهارم که نیومد.
ناز و ادای بعد از قهر را نداشت که سرپیچی کند. گوشی را برداشت و شماره‌ی امیرطاها را گرفت. طولی نکشید که صدایش توی گوشی پیچید:

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    00

    خیلی زیبا بود⚘

    ۹ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    خوشحالم که دوست دارید

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.