پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۲۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

فصل۳


از سرکوچه که پیچید و داخل رفت، مقابلِ در خانه‌ی معصومه تابلویی مستطیلی شکل شبیه بوم‌های نقاشی دید. پشت و رو به دیوار چسبیده بود. چشم‌هایش را جمع کرد بهتر ببیند. از نیمرخ شبیه بوم‌هایی بود که شیدانه رویش نقاشی می‌کشید. جلوتر که رفت، دید از وسط پاره شده و تکه‌هایش همچنان آویزان است. مقابلش که ایستاد و سرک کشید، عکس عروسی شیدانه و امیرطاها را دید‌. همانی که بالای آینه‌

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.