بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۲۸۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
بهش زل زد و سر تکان داد:
-اگه از نظرت این معنی رو میده عیب نداره.
دستش را سمت نگار کشید و سرش تشر زد:
-آخه دخترهی احمق، تو داری خودتو از چاله درمیاری میندازی تو چاه.
-چرا؟ چون زن یه مرد بچهدار میشم؟
-کمه؟
-واسه تو که تو ناز و نعمت بزرگ شدی شاید خیلی ثقیل باشه شیدا.
-من تو ناز و نعمت بودم؟ من که یتیم بزرگ شدم؟
-درسته پدرتو ندیدی، شاید وضع ما
نسترن
00❤