بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت بیست و پنجم
زمان ارسال : ۲۲۷ روز پیش
-حالا امروزو نمیخواد فکر تناسب اندام من باشی. تو پذیراییتو کن.
با قرار دادن خورشتها روی گاز، سری به قابلمهی برنج زد. خالهاش برنج تازه گذاشته بود. درش را که برداشت، آبش تمام شده بود. دورش را جمع کرد و درش را گذاشت. به هال که برگشت، گوشی نگار دستش بود و داشت پیام میداد. کنارش که نشست، گوشی را توی کیفش برگرداند. از مادر و خواهرهایش پرسید و حرف کش آمد. تا وقتی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.