بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هجده
زمان ارسال : ۲۴۴ روز پیش
با بغلی گل که شبیه قلب آراسته بودنش، وارد خانه شد. چشمهای شیدانه از دیدن رُزهای سرخ برق زد و لبِ قشنگش که همرنگ گلها بود از هم باز شد. بلند شد و جلو رفت! بلوز و دامن هندیاش با گوشوارههای بلندی که انداخته بود، کشیدهتر و دلبرترش کرده بود. در حال نزدیک شدن به امیرطاها بلند و رسا، ترانهی مورد علاقهی جفتشان را خواند:
"چه تهمتها شنیدیم
چه تلخیها کشیدیم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.