بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هفده
زمان ارسال : ۳۰۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
مقابل کمدش رسید و درش را باز کرد. اما فقط جلویش ایستاد:
-چهخبره؟
-حضوریه. تو فک کن بهخاطر برگشتن عروسش میخواد سور بده.
برگشت و دست به کمر شد:
-درست بگو بدونم ارزش داره بچهها پمپو بپیچونم.
-پمپ چیه؟ مگه شبا فرد اونجا نبودی؟
-عماد زنگ زد گفت یکیشون تو مضیقهاس دنبال استعلاجیه امشب. پرسید میتونم برم. فعلا جوابی ندادم.
-عماد غلط کرد با تو و اون که