بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت سیزده
زمان ارسال : ۲۵۶ روز پیش
معصومه نیز با پساندازش چرخی تهیه کرد و سرگرم خیاطی شد. حاصل دسترنجشان را پای کودکانشان ریختند تا قد کشیدند. استخوان ترکاندند و به هم دل دادند. انگار آن دو خانواده دلشان نمیآمد هیچوقت از هم دست بکشند. شهبد و زهرا زودتر خودشان را لو دادند و به همت مادرها سر زندگیشان رفتند. اما شیدانه و امیرطاها با وجود سالها دلدادگی، دم به تله نمیدادند. شیدانه شیطان بود و دوست د
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.