پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۱۱۸ روز پیش

ده‌سال از مرگ پدرش می‌گذشت اما قاتلش هنوز پیدا نشده بود و این برای فرحان دردآور بود. خون پدرش را پایمال‌شده می‌دید و مادرش را زنی مظلوم و رنج‌دیده که هیچوقت روی خوش زمانه را ندیده بود. سمت فضای باز کافه قدم برداشت. سرمای هوا باعث شده بود که مشتریان به داخل کافه بروند و او به این تنهایی و خلوت نیاز داشت.
گوشی‌اش زنگ خورد. نگاهی به صفحه‌ی گوشی انداخت و با دیدن نام ذخیره‌شده‌ی «عشق

79
37,602 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نازنین مریم

    00

    مثل همیشه عالی و پر محتوا ،بی صبرانه منتظر ادامه رمان هستم ،ممنون نگار جان

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید