خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هفتاد
زمان ارسال : ۱۳۳۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
نیهان با ذوق از جا برخاست و گفت:
- ای به چَشم؛ الان غذا رو میکشم!
با قدمهای بلند از اتاق بیرون رفت و خیلی زود میز شام را آماده کرد.
حسام، پشت میز نشست و با دیدن فسنجان، لبخند کجی روی لب نشاند و تای ابرویش بالا پرید:
- آفرین ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سینا
30عجب اسکلی بودآ آخه زبون نفهم یه بار به تو میگن نامزدم دارم نباید گمشی دلم می خواد جرش بدمممممممم