خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و نهم
زمان ارسال : ۱۳۳۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
نیهان نخودی خندید و با خوشحالی از اتاق بیرون دوید، تا نیمهی سالن رفت که باز ناگهان ایستاد و سمت اتاق برگشت؛ بدون اینکه در بزند، در را باز کرد و وارد اتاق شد. دستپاچه رو به شریفه که با بُهت نگاهش میکرد، گفت:
- عه... ببخشید، یادم رفت در بزنم؛ ک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرمیس
30سپاس نویسنده عزیز به نظرمن از زبان خود شخص باشه عالی میشه