اشک های یخی به قلم نسترن قلی زاده
پارت سوم
زمان ارسال : ۳۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
با صدایی گرفته گفتم:
_آزیتا یه خرده فشار دستت رو کم میکنی، دارم خفه میشم.
فاصله گرفت و گفت:
_ببخشید… ببخشید.
_خب دیگه برو دیرت میشه.
بدون آنکه پشت به من کند، در حالی که به آرامی عقب عقب میرفت، گفت:
_مواظب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00خوب