پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و نود و چهارم
زمان ارسال : ۵۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
بهمریختگی به چشم نمیخورد. نگاهش در خط اول سمت دوربین بالا رفت. سمت راهرو پیچید و توی اتاق دلوین رفت. تختش بهم ریخته بود و قطراتی خون روی روتختی دیده میشد. انگشت روی لکهی خون کشید. معلوم بود برای تایمی میان نیم ساعت قبل است. همان دقایقی که حمیدی گزارش داد. در کمد دیواری را باز کرد تا سیستم دوربین را چک کند. چیزی نبود! سیستم را با جایش کَنده و برده بودند. دوری توی خانه و سریع با چشم بر
آمینا
00ای بابا به فنا رفت دلوین.ولی فکر کنم نقشش باشه من حس خوبی به دلوین ندارم🤭