پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و نود و یکم
زمان ارسال : ۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
سر تکان داد و "برمیدارم"ی گفت. هنوز نرفته بود که دلوین جعبهی زیبایی سمتش گرفت. جنسش برنز بود:
-این جعبهی سیگارو بزار تو جیبت. پیش من میای شیک باش.
جعبه را در دست چرخاند. عکس "چهگوارا" روی صفحهاش حک شده بود. به دلوین که نگاه کرد، ابرویی برایش بالا انداخت:
-بهت میخوره.
-کدوم مولفهاش؟ چریک بودنش. پزشک بودنش! دیپلماتم؟
-انقلابی بودنش بهت میاد.
روی صورت دلوین مس