پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۲۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
عکس کامل مردی حدودا ۶۰ساله مقابلش بالا آمد که سیبلهایش گرشا را یاد مسترپوآرو میانداخت. با صورتی پُرتر و ابروهایی بلندتر! حاکمیتی که دلوین ازش دَم میزد توی نگاهش ندید. اما تشخص و غرور را چرا. نگاهش سُر خورد و پایین تصویر چسبید. با دیدن آدرس کندوکاو عموجان را کنار گذاشت و نوشته را خواند. سرراست بود! ازصفحه بیرون آمد. طولی نکشید که صدای آلارم گوشی بلند شد. دلوین بود. برایش نوشت:
-عکس
آمینا
00الیسا بفهمی اینجا چخبره دق میکنی😅