پارت هشتم

زمان ارسال : ۳۳۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

دست زنه رو پرت کردم. بغض کثیفی توی گلوم نشست. اومدم فریاد بزنم و هر دو رو رسوا کنم .

احساس حقیر شدن داشتم ،روحم متلاطم بود می خواستم مثل رعد به غرورم فریاد بزنم، داد بزنم، گریه کنم ،هردوشون رو با دستم تیکه تیکه کنم.

دست مهربان روی دستم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.