طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۱۲۷۴ روز پیش
آفتاب آهسته و نرم از دیوار بالا میرفت و سایه پاورچین پاورچین جایش را میگرفت، غروب بود و کمی از گرمای هوا کاسته شده بود. مطهره و پرهام خانه نبودند و مهدخت تنها و بیحوصله لب پنجره نشسته بود؛ نگاهی به دور تا دور حیاط انداخت و برای لحظهای تصمیم گرفت حالا که تنهاست با آب و جارو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
هستی
60خواهش میکنم عشق مهدخت بهزاد نباشه اخه جای باباشه، 😐🤦 ♀️
۴ سال پیشنرگس
50حالا بهزاد میمیره؟🙁 عسل بدبخ مگه جز شخصیت های اصلی نیس لطفا از اونم بزارید لطف میکنید از نسیم بیشتر بزارید😍🧡
۴ سال پیش^_^
110از این حرفا و حرکتای مهدخت خوشم نمی آد 🙁🙁
۴ سال پیشصبا
70خوب بود فقط یک بار دیگه میگم لطفاً در مورد عسل هم بنویسید
۴ سال پیش
سوگی
۱۵ ساله 10اصلن خوب نیس مهدخت عاشق بهزاد بشه چون جای پدرشه🙁🙁