پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و سی و پنجم
زمان ارسال : ۱۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
لباسها را تند تند رد میکرد. چیزی را که میخواست موجود نبود. بلند گفت:
-بچهها رگالِ شیش سایز ۴۴ نداره. مگه نگفتم موجودیا ناقص نباشه!
یکی از دخترها جلو آمد. ماسکش را روی صورت سفت کرد و گفت:
-امروز صبح فروش رفته. سرم گرم شد یادم رفت جاشو پر کنم.
-از صبح تا حالا وقت نداشتی؟ اینقد شلوغ بود؟
-حواسم پرت بود خانم. پدربزرگم دیشب بستری شده اعصابمون خرده.
-به خاطر کرونا؟
-ب