پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و هفده
زمان ارسال : ۱۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
آنقدر دامون چرندیات پراند و باعث توقف در مسیر شد، که دیرتر از همیشه به شهرشان رسیدند. به قول یاشار بیشفعال بود. نمیتوانست برای مدتی طولانی سرجایش بنشیند.
حول و حوش ۱ و ۱۵ دقیقه رسیدند! برای گرشا بد نشد. والا باید تا رسیدن به مقصد غُرغُرهای یاشار را تحمل میکرد. چند بار توی دلش گفت:"بیچاره ثمانه"!
اولین جایی که ماشین توقف کرد جلوی خانهی آدا بود. یاشار در حال ماساژ دادن چشم
آمینا
00طفلی الیسا.😥