خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و ششم
زمان ارسال : ۱۳۳۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
با شروع کلاسها، نیهان کارهایش بیشتر شده بود و مدام سرش به کتابهای درسیاش گرم بود. یک روز در میان، که کلاس داشت؛ ظهر از مطب تعطیل میکرد و تا عصر را در مدرسه میگذراند و نزدیک غروب به خانه برمیگشت.
کنار خیابان ایستاده و برای تاکسی دست تکان ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هستی
31من میگم ندا برا مهراد گفته اگه میخای منم دوسن داشته باشم با هستی ازدواج کن بعد از اون ور ما ب هستی نزدیک بشیم پولشو بگیریم یعنی سرش کلاه داره میزاره، (تخیلات) 😐