پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و دوم
زمان ارسال : ۲۰۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
به در کوبید و داد زد:
-وا کن درو بیشرف! تا نکشمت جونم آروم نمیشه.
ثمانه پشت در میلرزید. شاید به خاطر دلِ پاک و گریههای سلنا بود که گرشا سر رسید. قرار بود مستقیم به دیدار سرگرد عالمی برود. خدایی بود بین راه یادش آمد باید برای آن دیدار، مدرکی که در خانه است را همراه ببرد.
تا وارد حیاط شد صدای فریاد یاشار به گوشش خورد. فکر کرد دعوای زن و شوهریست. پشتِ در ساختمانِ خودش که ر
آمینا
00آخه زن حسابی برادرشوهرت نصیحتت کرد برادرانه،تو که شوهر بی اعصابتو میشناسی چرا چرا