پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۲۳۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
فصلهشتم
اولین باری بود که دست از پا درازتر مقابل مافوق خود پا میکوبید. به هر سمتی رفت، بنبست شد. تنها به یک راه امید داشت و آن...
-خُب! منتظرم سرگرد.
همانطور که شق و رق ایستاده بود، نگاهش در فضا دور میزد. سرهنگ کاملا زیر نظرش داشت. گرشا آدم همیشگی نبود:
-شجاعی!
به نام که خواندش، مستقیم نگاهش کرد. کوثری صندلی سمت چپ خود را نشانه رفت:
-بشین!
-راحتم قر
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آمینا
00سال نو مبارک بانو موفق باشی و خوش بدرخشی با قلم زیبات.مرسی بابت پارت🥰🥰بهتر که گرشا از پرونده بره کنار بره دنبال دلوین و الیسا ببینیم چی میشه😅مطمئنا الیسا کلی طعنه میزنه بهش که کارم کارم این بودکارت