پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هفتاد و ششم
زمان ارسال : ۲۵۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
گرشا چشمک ریزی فرستاد و سر تکان داد:
-ملطفتم. خیلی محترمانه پدر میگفت باید فلان شوهرو کنی و جنابعالی مثل همین حالا که واسه من پشتچشم اومدی ناکاوتش میکردی.
-دقیقا!
-بعدش!
-عموم توسط مادرم واسطه شد تا این جنجال تموم شه.
-رئیس هاکوپیان؟
-بله!
-به خیر تموم شد دیگه.
-چطور؟
-آوردت تهران و شدی واسه خودت همهکاره.
دلوین قوسی به لبهایش داد. با نوک چنگال
آمینا
00گرشا چی میخواد دقیقا.اطلاعات واسه هلدینگ یا حرص دادن الیسا؟؟