پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۲۵۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
آنقدر درگیر اتفاقات توی اداره بود که حواسش جمع نمیشد. داشت سعی میکرد در فضای بعدی که قرار میگیرد، کاملا خودش باشد. برای نتیجهگیری نیاز به انسجام فکری داشت.
صندلیِ مقابل دلوین را که کنار کشید سیوپنج دقیقه از ۲ گذشته بود. سعی کرد طوری بنشیند که درد را در خود بکشد:
-سلام! عذر میخوام. ترافیک زیاد بود.
از بالای چشم نگاهش کرد. به قول دامون، تیپِ جنازهکشی زده بوده. از آن مد
آمینا
00نه خوشم اومد گرشا هم بلده رو نمیکنه ها. فقط الیسا که رو اعصابش میره عنق میشه