پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هفتاد و دوم
زمان ارسال : ۲۵۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
اینکه گوشیاش درست بعد از برگشتن الیسا توی جوی افتاد و مجبور شد دوباره اهدایی الیسا را بردارد، برایش جای تعجب بود.
نگاهی به گوشی انداخت و توی دست چرخاندش! خوش دست و زیبا بود. الیسا همیشه بهترینها را برای او تهیه میکرد. سیمکارتش را درآورد و توی گوشی انداخت. آن را به شارژ زد و روشنش کرد. موبایل را کنار گذاشت و گوشی اداره را برداشت. میخواست نظر سرگرد عالمی را هم در ارتباط با قضی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
الهه محمدی | نویسنده رمان
بله. پسرم آقاست😌😊😍
۸ ماه پیشآمینا
00ولی قبول کن الیسا بی وفا بود درسته ۵سال با گرشا ارتباط داشته و دوسش داره ولی عشقشو به آرزوش فروخت این برای گرشا گرون تموم شده هم حرف شنیده هم خیانت دیده از عشقش هم غیرتش به بازی گرفته شد🥲
۸ ماه پیشالهه محمدی | نویسنده رمان
بله بیتقصیر که نبوده. اما زندگی دو سر داره همیشه🥰
۸ ماه پیش
آمینا
00این الیسا عجیب با اعصاب گرشا بازی میکنه گرشا چقدر عاشقه که حاضره بره سپر بلاش بشه😍