پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۳۲۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

چنگالم را توی نخود فرنگی فرو کردم و زیر لب گفتم:
-باید بیخیال این قضیه بشم، وگرنه فقط به خودم آسیب می زنم.
صدای ویز ویز بلندگو به گوش رسید و چند لحظه بعد پرستاری گفت:
-وقت قرصه، همه ی بیماران صف بگیرند.
از پشت میز بلند شدم بشقاب را به سمت دختره هل دادم و عقب گرد کردم.
با سرعت تمام محتویات باقی مانده را خورد و پشت سر من به راه افتاد.
توی صف ایستادم و نگاهم به رستار افتاد

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • عالی

    00

    درجه یکک

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.