او، اویی که دیگر او نبود به قلم رویا یزدانپور
پارت هجده :
قبل از انجام هرکاری دستان مهسا پشت گردنم قفل شد و بوسهای ریز روی لبم نشاند. برای اولین بار لذتی از بوسه-اش عایدم نشد چرا که سراسر استرس بودم به خاطر آن دفترِ رها شده روی مبل. لبخندی نصفهنیمه تحویل چشمان خندان مهسا دادم و به بهانهی آمدن پدر و مادرش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ایلما
00ممنون ازاینکه نظر میپرسین وبراتون مهمه.🥰تعدادپارت بیشترم بشه عالی ترمیشه 😜قلمت ماندگار خیلی رمانت و دوسدارم