گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دوازده :
باربد ریشخندی زد:
-من که بعید میدونم اصلاً زنی تو این خونه زندگی میکرده. بابای من با همهی سرهنگ بودنش جرئت نداشت جورابهاش رو جلوی کاناپه از پاش دربیاره. باید یکراست میرفت تو سرویس بهداشتی، جورابهاش رو درمیآورد، پاهاش رو میشست بعد میاومد تو خونه. لباسهاشم بدو ورود سر جالباسی آویزون میکرد. وگرنه مامانم مغزش رو میخورد بس که غر میزد.
رضایی تکخندهای زد:
-
مونا
00تجریشی