پارت سوم

زمان ارسال : ۲۷۳ روز پیش

برگشتم و به بالشتی که توی دست فرهود بود نگاه کردم.

- چیه؟

بالشتو ازش گرفتم و با لمس کردنش چشمام گرد شد

- توش طلاست؟

بازش کردم و یه دستمو کردم توش و از لای پنبه های توی بالشت یه مشت طلا بیرون اوردم و گفتم:

- درست ح ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید