طلوع سپیده دم به قلم دیبا کاف
پارت یکم
زمان ارسال : ۳۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
- پاهات رو بیشتر باز کن تا نشکستمشون.
دخترک پیچ و تابی به بدنش داد و زیر لب ناله کرد.
- نمیتونم درد دارم.
انگشتاش رو دور گردن دخترک پیچید و از بین دندون های کلیدشده اش غرید.
- ادا تنگا رو درنیار که از گشادیت معلومه زیر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نازنین
00کاش رمان آنلاین بود