ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
بعد از پا زدن پوتین و سر کردن کلاهم، از اتاق خارج میشم و بدون اینکه به آشپزخونهی اپن نگاهی بندازم، از در بیرون میزنم.
بابا تا من رو میبینه دستش رو به سمتم دراز میکنه. با تعجب به جای خالی پسرها نگاه میکنم و نگاه سردرگمم رو به اینطرف و ا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
طنین
۱۸ ساله 00خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی قشنگگگگگگگگگگ بود❤❤❤❤ دستمریزاد خانم مرادلو😍😍😍😍😘❣❤ شیدا چی شد ؟😥😣 چنتا پارت اخرش نیشم تا بناگوش باز بود و لذت بردم😍😁