خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۱۳۴۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
سر برگرداند و رو به مهتاج ادامه داد:
- مهتاج خانوم یه زنگ به هستی بزن، ببین شام نمیاد خونه؟!
مهتاج که مشغول چیدن میز شام بود، دست از کار کشید و ابروهایش در هم گره خورد.
- ای وای خانوم ببخشید، هستی خانوم عصر زنگ زدن گفتن که شام برنمی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
کیانا
۱۶ ساله 20اوییییییی دلم کباب شد براش عالیه نگارجون