گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت هشتم :
همهی حواسم به ئهدا بود. هرچه بالاتر میرفتیم و صدای ساز و دهل و حلقهی رقص واضحتر میشد، قطرهی اشکی که از گوشهی چشمش بیرون میآمد نیز بزرگتر میشد. متوجه نگاهم که شد، آشفته دستش را به چشمش کشید، لبخند زد و سعی کرد غمش را مخفی کند.
- اگه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما