پارت چهارم

زمان ارسال : ۳۷۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

ئه‌دا¹ همراه با شنو خانم روی سکوی جلوی در نشسته بودند. با دیدنم مهربانانه دستش را به سینه‌اش زد و قربان صدقه‌ام رفت.
- کناچەکیم، قەزات گنۆ من.²
از نم چشمانش فهمیدم دلش کجا پر می‌زند. شنو خانم گوش شنوا شده بود و ئه‌دا از دل‌تنگی‌هایش گفته بود. پایین که‌بایم را بالا زدم و کنارشان روی زمین نشستم.
- ها چی شده ئه‌دا باز که چشمات خیسه؟!
با گوشه‌ی سربندش نم اشک‌هایش را گرفت. ن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.