پارت ششم

زمان ارسال : ۳۴۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

_دیگه پاشم برم، واسه ناهار منتظرمن.

صدای پیام و از ته ته ذهنم شنیدم ولی چیزی نگفتم. غرق خاطرات بچگی شده بودم. از همون خاطراتی که توش پدرم یا در حال کتک زدن من بود یا درحال داد کشیدن سر مامان! دو تا پسرای دردونه شم گذاشته بود تو اتاق تا از دعوا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.