پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۳۴۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

کلافه گفتم:
- من نمی‌دونم فرزانه، خودت می‌دونی که آق بابا چه‌قدر حساسه و مخالف تنهایی پارک رفتن دختراشه. کاری نکن همین یه بار و بی اعتماد بشن بهمون.
نوچی گفت و سرش و بالا انداخت و گفت:
- چیزی نمی‌شه نگران نباش.
و دو تایی با نسیم راهشون و به طرف پارک کج کردن. عصبی ایستاده بودم و نمی‌دونستم چی‌کار کنم. با صدای بلندی گفتم:
- فرزانه.
فرزانه روش و برگردوند و گفت:
- بیا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.