پارت شانزده :

به یاشار ِ درون آیینه خیره شدم. هر دو صدا با هم درون گوشم اکو می‌شدند، قسم جانم توسط مهسا و حرف نازگل که نمی‌خواست قسم بخورد. نمی‌خواست، نمی‌خواست، نمی‌خواست، نمی‌خواست. صدایش هر لحظه بلند و بلندتر می‌شد تا آنجا که صدای مهسا در آن گم شد. قطره اشکی از ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.