پارت سی و پنجم

زمان ارسال : ۳۰۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

خانواده‌ی سمیر باز هم بصورت رسمی به خانه‌مان آمده و مصرانه خواسته بودند زمان عقد را مشخص کنند. دیگر دلیلی برای مخالفت نداشتیم؛ سمیر خودش را خوب در دل همه‌مان جا کرده و برای خودش احترام کسب کرده بود. مخصوصا در دل من؛ با هدیه‌هایی که می‌خرید و با زمزمه‌های عاشقانه‌اش، با دورنمای زیبایی که از آینده‌ی مشترکمان به تصویر می‌کشید، تردیدهای من را هم پس می‌زد.
قرار نامزدی برای اواخر آ

1474
477,281 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهره

    00

    خوب

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🥰🥰

    ۲ ماه پیش
  • درنا

    00

    خوب

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    خیلی قشنگ بود ،وچقدر خوشحالم از اینکه هر روز رمان پارت گزاری میشه موفق باشی نویسنده جان

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    به مهر خوندید عزیزجان.

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید