پارت بیست

زمان ارسال : ۳۱۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

طوبا
خیلی زود سور و سات عروسی‌ام تمام شد و زندگی روال عادی گرفت. اما برای من که با زندگی شهری آشنایی نداشتم هنوز هم همه چیز تازه و زیبا بود. به ندرت یاد خانواده‌ام می‌کردم یا دلتنگ می‌شدم.
نه خاله خانم که عزت الله خان آنقدر دوستش داشت مانع خوشبختی‌ام می‌شد و نه ماه منیر که کله‌اش مدام توی زندگی‌مان بود. اتفاقا آن‌ها را دوست داشتم چون در مقابل کنایه‌ها و تمسخر نازخاتون هوایم

269
47,405 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    حالا خوبه عزتی کتک شون نمیزنه اگه این کار رو هم می کرد نور بالا میزد

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    شاید این‌کار رو هم کرد

    ۱۰ ماه پیش
  • ایلما

    00

    کاش یکم سر وزبون داشت طوبی ک نازخاتون انقدر اذیتش نکنه

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    کاش

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید