آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت هشتاد
زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش
روی صندلی مقابل شیشه محکم زندان در انتظار آمدن پدرم به سر میبردم. نگاهم از دور به پدرم افتاد که داشت به سمتم میآمد. چقدر پیر شده بود و چقدر شکسته و غمگین!بغضم را فرو دادم و سعی کردم مانع ریزش اشکهایم شوم. هیچ وقت فکر نمیکردم که روزی پدر نازنینم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00سیلی خوردن هدیه حق نبودولی خوب نویدهم ازعشق زیادفکرایی که بعدازشوهرخاله دیدترس برش داشت ممنون 😘