پارت سیزده :

چطور از تاریخ اولِ صفحه متوجه نشدم؟ راست می گفت تنها او بود که همه خاطراتش را با تاریخ از حفظ بود و من همیشه به این کارش می خندیدم. یاد و خاطره آن شب برایم زنده شده بود. آن شب ِ سرد ِ بهمن ماه در تبریز بودم. آنجا قبول شده بودم، ترم دوم بودم و بی قرار ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.