او، اویی که دیگر او نبود به قلم رویا یزدانپور
پارت سیزده :
چطور از تاریخ اولِ صفحه متوجه نشدم؟ راست می گفت تنها او بود که همه خاطراتش را با تاریخ از حفظ بود و من همیشه به این کارش می خندیدم. یاد و خاطره آن شب برایم زنده شده بود. آن شب ِ سرد ِ بهمن ماه در تبریز بودم. آنجا قبول شده بودم، ترم دوم بودم و بی قرار ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نسترن
00رمان زیباییه💜ولی پنجشنبه خیلی دیره تا اونموقع که آدم از فوضولی میمیره😁