او، اویی که دیگر او نبود به قلم رویا یزدانپور
پارت دوازده :
فصل چهارم
کلید را در قفل چرخاندم. کفش¬هایم را درآورده و در جاکفشی گذاشتم. با روشن شدن چراغ¬ها و پخش شدن نور، باز هم فضای آرام و دوست داشتنی ِ نارنجی سیر و خردلی ِ روبه¬رویم آرامشی عجیب به جانم ریخت. بدون هیچ حرکتی و با نگاهی خیره به تمام خانه، ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ایلما
10چرا اینجوری شدک از هم دورشدن🥺چه قشنگ نوشته خاطره هاشو🥹