خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۱۳۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
حسام غرق در خواب بود که نوازشهای دستی را لا به لای موهایش حس کرد، کمی پلک باز کرد و نگاهش به نیهان افتاد که لبهی تخت نشسته و نوازشش میکند؛ با هر حرکت انگشتهای ظریف و گرم دخترک بین موهایش، حسی از خوشی و لذت وجودش را در بر میگرفت.
- پاشو تن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
♤
۱۸ ساله 30میتونم بگم واقعا برای حسام متاسفم با انتخاب هستی که فقط در حضور پدرومادرش به حسام احترام می ذاشت وبا مرگ دادفر اون روی واقعیشو نشون داد نقابا تازه داره کنار میره مثل مهراد...