خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۱۳۴۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
شریفه با آرامش خاصی که همیشه در نگاهش بود، با انگشت کمی عینکش را روی بینی بالا زد و گفت:
- حسامجان من از همون اول که تو عاشق هستی شدی اینو فهمیدم، همونطور که از نگاه هستی پی به عشقش نسبت به مهراد بردم.
حسام با دهانی نیمهباز از تعجب لب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Sa_r_a
۰۰ ساله 150نام صا نیهان خیلی باحال عاشق میشه😂از اینور جونِش واسش در میره ،از اونور بهش میگه برو بابا😐💜😂🤣