پارت ده

زمان ارسال : ۳۴۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

با چند قدم بلند نزدیکم آمد. با آن اخم غلیظ شده میان ابروانش، خودم را برای هرکار یا عملی از طرف مرد ِ مقابلم آماده کردم. دست به کمر گرفته و در حالیکه سرش را کمی کج کرده بود، خیره خیره نگاهم می کرد، تند و ریز نفس می¬کشید. لبخند از روی لبان ِ صورتی مهسا رفته بود و به جایش ترسی در نگاهش نشسته بود. در حالیکه ارشا را زیرنظر گرفته بود آمد و کنارم ایستاد. دست چپش را بالا آورد و بازویم را گرفت. لرزش ِ خ

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    01

    چقدر بدم از این نامی خودش وانداخته وسط پسره ی نچسب😏

    ۱۲ ماه پیش
  • رویا یزدانپور | نویسنده رمان

    عزیزممممم امیدوارم بتونه نظرت رو عوض کنه🤣بچم به اون خوشگلی دلت میاد؟🥺

    ۱۲ ماه پیش
  • اسرا

    00

    اگه موقع دیگه بودپرستارمیامدمگفت چه خبرچه خبراینجامریض است لطفابیرون ولی حالابایدیکی کنف بشه 😁🤪

    ۱۲ ماه پیش
  • رویا یزدانپور | نویسنده رمان

    دقیقا 🤣🤣🤣ولی خب اینا در حد اروم حرف زدن بوده وگرنه میومدن🤣🤣🤣شما چی فکر میکنین؟ پرستار میاد بگه؟🤭

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.