آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۳۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
فصل 27
تنفر ندا روز به روز نسبت به من اوج میگرفت و رابطه پدرم با ندا هر روز بدتر از روز قبل. پدرم این روزها برای اینکه مجبور نباشد ندا را ببیند شبها را در شرکت میگذراند و ندا ناراحتی این موضوع را بر سر من خالی میکرد و بر سر هر چیزی در خانه با من درگیر میشد و منتظر بهانهای بود تا اشتباهی کنم و بازخواستم کند.
دلم برای نوید تنگ شده بود. مدت زیادی بود که به خانه
امینا
00خوبه دیگه ندا قدر میدونه