پارت سی و سوم

زمان ارسال : ۳۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

فصل 17
مرتضی تازه به خانه رسیده بود که گوشی‌‌اش زنگ خورد. آن را از جیب درآورد و بالا آورد. با دیدن شماره‌‌ای که ناشناس بود لحظه‌‌ای مکث کرد سپس گوشی را کنار گوش برد و جواب داد:
ـ بله؟
صدای آشنای دخترانه‌‌ای در گوشی پخش شد:
ـ سلام استاد.
مرتضی غافل‌‌گیر از شنیدن صدایی که تقریباً امیدی به گفتگوی مجدد با او نداشت بی‌‌اختیار لبخند زد و با لحنی شوخ پرسید:
ـ می‌‌تون

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 10

    عالییی عالیییی😍چقدر این دو زوج بهم میانننن😍💃😘❤️

    ۱۰ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    👌♥️

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.